الف. امامت به
معناي رهبري سياسي
دين مبين اسلام آخرين دين الاهي و پيامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
آخرين فرستاده خدا بر مردم بوده است، امامت به معناي جانشيني پيامبر
اكرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و پيشوايي مردم از مهمترين مسائل كلامي است. آنچه
كه در اين نوشتار به دنبال آن هستيم، فلسفه نياز و احتياج بشر به امام است. بر اساس
يافتههاي اين تحقيق، مفهوم امامت در دو بعد رهبري سياسي و مرجعيت ديني قابل بررسي
است كه شيعه هر دو بعد را وظايف امام ميداند در حاليكه قاطبه اهل سنت تنها وظيفه
امام را رهبري سياسي او ميدانند.
علم كلام داراي موضوعات و مسائل فراواني است كه از ديرباز ميان مسلمانان
مطرح بودهاند و گاه اختلاف در يك موضوع منجر به تشكيل فرقهاي خاص و جدايي آنها از
ديگر مسلمانان شده است. اهميت اين مسائل به اندازه يكديگر نيست و به نظر ميرسد
مهمترين مسئله در ميان مسائل كلامي كه موجب اختلافات گسترده در ميان مسلمانان شده
است، مسئله امامت است. به لحاظ تاريخي نخستين مسئلهاي كه پس از وفات پيامبر
اكرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) موجب جدايي و افتراق ميان مسلمانان شد، اختلاف بر سر
مسئله امامت و جانشيني آن حضرت بود. منشأ بسياري از اشتقاقات فرقهاي ميان مسلمان
در دورههاي بعدي نيز اختلاف در مسئله امامت و رهبري امت بوده است، چنانچه تشكيل دو
گروه اصلي شيعه و سني و پس از آنها فرقههايي همچون زيديه، اسماعيليه، واقفيه و ...
همگي ناشي از اختلاف در مسئله امامت است.
در ميان مسائل مربوط به امامت مسئله فلسفه نياز به امام جايگاهي ويژه دارد
كه در اين نوشتار به دنبال تحقيق راجع به آن هستيم. امّا پیش از آن لازم است تا به
مسائل کلی تری از جمله ضرورت وجود دین برای هدایت جامعه و گسترهی شناخت عقلی برای
هدایت و راهبری انسان پرداخته شود تا ضرورت وجود امام روشن تر شود. از اینرو ما این
نوشتار را با مقدّماتی در این مسائل شروع می کنیم و آنگاه به مسئلهی فلسفهی نیاز
بشر به امام می پردازیم.
یکی از سؤالات اساسی در انسان شناسی کلان آن است که آیا عقل میتواند به
تنهایی انسان را رهبری کند؟ در جواب باید بگوئیم که عقل به تنهایی نمیتواند به
انسان راه و روش دهد و برای بشر قانون تعیین کند، زیرا این همه صفات ناپسند و
کارهای ناروا که در جامعه انسان مشاهده میشود، همه از آن کسانی است که عقل دارند،
جز اینکه در اثر خودخواهی و سودپرستی و هوس رانی عقل آنان مغلوب عواطف و تابع هوی و
هوس گردیده در نتیجه دچار گمراهی میشود.
پس اين دین است ـ آن هم دینی که از طرف خدای متعال مقرر شده است ـ که
ميتواند به بشر راه و روش حقیقی دهد و انسان را به واقع بینی نزديك كند. حال با
این توضیحات باید گفت که دین در بقاء و جریان خود و ادامه حیاتش به نگهبان و
گردانندهی کاردان نیازمند است و این جزء مقام نبوت کسی
نیست.
آدمی به حکم طبیعت و سرشت خدادادی خود دین میخواهد. زیرا انسان در مسیر
زندگی پیوسته برای تأمین سعادت خود تکاپو و تلاش میکند و برای رفع نیازمندیهای
خود دست به اسباب و وسایلی میزند که در مقاصد وی مؤثرند.
در حقیقت انسان باید از راه و روشی در زندگی دنیوی پیروی کند که هم
سعادت این سرای گذران را تأمین کند و هم سعادت آن سرای جاویدان
را.
دین باید هم به دنیا و هم به آخرت بپردازد، باید برای دنیای مردم
قوانینی را ارائه دهد که تأمین کننده کمال اخروی باشد. دین است که فطرت را با فطرت
اصلاح میکند و قوای مختلفه را هنگام طغیان به حال اعتدال برمیگرداند و رشته
زندگانی دنیوی و اخروی، مادی و معنوی انسان را به نظم درمیآورد.[1]
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ
عَلَيهَْا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ
اللَّهِ ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ
وَ لَاكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون»[2]
«پس روی خود را به سوی دین یکتاپرستی قرار داده و حق گرای باش، همان
فطرتی که خدا مردم را به آن آفریده است، آفرینش خدای را دگرگونی نیست. این است دین
استوار ولی بیشتر مردم نمیدانند.»
در بحث قبل اشاره کردیم که سازمان دین در بقاء و وجود خود به نگهبان و
گردانندهای شایسته نیازمند است که معارف و قوانین آن را همانگونه که هست بدون کم و
کاست به مردم برساند، مقررات دقیق آن را در جامعه اسلامی اجرا کرده و کمترین غفلت و
مسامحه در رعایت و نگهداری آن روا ندارد.
بر اساس مباني ديني مسلمانان، اساسیترین مقصود آفرینش انسان، هدایت
آنان به راه راست و وصول به کمالات لایق انسانی و بهرهمند شدن از سعادت جاودانی
است، بنابراین انسان نیاز به «شناخت واقعی» «قانون جامع» و «رهنمونی کامل» دارد که
از منبعی مطمئن و خطا ناپذیر و نامحدود گرفته شده باشد.
از سوي ديگر عقل و تجربه
انسان ـ كه ابزار معرفتي انسان به شمار ميآيند ـ خطاپذیر و تأثیرپذیر و محدود است
در نتیجه نمیتواند همه چیز را به طور واقعی دریابد.
از اين رو بر خداوند عالم قادر حکیم است که معارف موردنياز انسان براي
رسيدن به اين هدف را را با وحي و
فرستادن پیامبران برطرف سازد.[3]
به بيان دیگر احتياج به بعثت پیامبران در بقاي نوع انسان و تحصیل کمالات
وجودی او از روئیدن موهای مژگان و ابرو و فرورفتگی کف پاها و امثال این منافع که
برای ادامهی حیات انسان ضروری است مسلماً بیشتر است. بنابراین ممکن نیست عنایت
ازلی آن منافع را ایجاب کرده باشد ولی این را ایجاب نکند؟[4]
حال که جایگاه و موقعیت دین مشخص شد، واضح است كه دین با این ظرافت و
لطافتي که دارد به حافظان و پاسداران معصوم نیازمند است.
پيش از هر چيز لازم است كه مقصود خود از مقصود امامت را روشن
كنيم.
«امام» به پیشوایی گفته ميشود كه در قول و فعل به او اقتدا میشود.[5]
براي امامت ميتوان دو شأن يا مقام و مفهوم را تصور
كرد:
بر اساس اين مفهوم امام كسي است كه رهبر جامعه اسلامي است و وظيفه ايجاد
نظم در جامعه و نيز حفاظت از مرزهاي كشور اسلامي، اقامه حدود و ... را بر عهده
دارد.
لزوم وجود چنين نهادي در جامعه ضروري است، از اين رو شيعه
و سني هر دو لزوم وجود امام به اين معنا را ثابت ميدانند و تنها در مصداق آن با
يكديگر اختلاف نظر دارند.
در نگاه اهل سنت از آنجا كه معتقد به نظريه «حسبنا كتاب الله» هستند، امامت
به معناي مرجعيت ديني را لازم نميدانند. اما شيعه بر اساس آموزههاي ديني خود و با
ارائه برهان قائل به لزوم وجود امام به معناي مرجعيت ديني نيز هستند:
1. خداوند متعال انسان را آفريده تا به كمال برسد؛
2. از آنجا كه ابزارهاي معرفتي انسان ـ يعني عقل و حس ـ براي شناخت راه
سعادت و كمال كافي نيستند، لازم است تا خداوند پيامبراني را فرستاده تا راه سعادت
را به مردم بشناسانند؛
3. پيامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آخرين پيامبر و دين اسلام آخرين
دين است؛
4. ختم نبوت در صورتي درست است كه دين اسلام پاسخگوي تمام نيازهاي بشري
باشد؛
5. بسياري از احكام دين در قرآن كريم و سنت نبوي نيست؛
6. از اين رو بايد كساني باشند تا پس از پيامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
پاسخگوي نيازهاي بشر تا قيامت باشند؛
7. آنها همان امامان هستند كه لازم است تمام ويژگيهاي پيامبر جز مقام نبوت
را دارا باشند. [6]
در توضيح اين برهان بايد گفت كه هدف از وجود امام، پس از پیامبر گرامی،
پر کردن خلائی است که از درگذشت پیامبر بوجود میآید، پیامبر بر مبنای حق و براساس
احکام و دستورهای راستین الهی حکومت میکرد، او در تطبیق حکم بر موضوع، اشتباه و
خطا نمینمود.
اکنون پس از درگذشت پیامبر یک چنین خلائی پدید میآید، این خلاء
نمیتواند به وسیله کسانی پر شود که از بسیاری از احکام الهی آگاهی نداشتند و
پروندهی زندگی آنان مملو از اشتباهات و خطاهای خطرناک میباشد بلکه باید این شکاف
به وسیله شخصیتهایی والا مقام پر شود که نسخه دوم پیامبر
(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بوده و از تمام احکام و فروع اسلام آگاهی دارند و هرگز
دچار خطا و اشتباه نمیشوند.
اینجاست که وجود امام معصوم و عالم آگاه برای ادامهی حکومت حقه الهیه و
اجرای احکام خدا به صورت یک امر لازم و ضروری جلوه میکند.
همچنين در پاسخ به این سؤال كه آیا قرآن برای هدایت بشر کافی نیست؟ باید
بگوئیم که: همهی گروهها و فرقهها آیاتی از آن را دستاویز قرار میدهند و هر کدام
به نفع خود گوشهای از آن را گرفته و استدلال میکنند و با این وضع چگونه میتوان
گفت قرآن بدون امام برای راهنمایی جامعه کافی است؟
مگر قانون و کتاب طبّ بدون پزشک میتواند بیماران را سالم
کند؟!
افزون بر آن، برداشتهاي مختلفي از قرآن وجود دارد و براي رسيدن به
معناي حقيقي لازم است به انسانهايي معصوم مراجعه كرد.
در اين باره منصور بن حازم نقل ميكند، به امام صادق عليه السلام گفتم
كه قرآن به گونهاي است كه هر فرقهاي در صدد اثبات مدعاهاي خود با استناد به آيات
آن است. آنگاه گفتم:
«من به این مردم میگویم میدانید وقتی پیامبر حیات داشت او حجت بر مردم
بود؟میگویند: آری میگویم: پس از اوحجت خداوند کیست؟ میگویند: قرآن. میگویم: در
قرآن نگاه میکنیم و میبینیم هر گروهی به آن استدلال کرده و مرام خود را تقویت
میکنند. پس قرآن خود قیّم میخواهد که آن را تشریح کند و معانی آن را به وجه حقیقت
بیان نماید. میگویم: قیّم قرآن کیست؟ میگوید: عبدالله مسعود، عمر، حذیفه و دیگران
و... آنها قرآن میدانستند میگویم: آیا تمام قرآن را میدانستند؟ میگویند: نه. می
گویم: ما کسی را جز علی (علیهالسلام) نمییابیم که بگویند تمام قرآن را میدانسته
است و پس از او فرزندان اویند.[7]
در قرآن كريم آيات فراواني وجود دارد كه مسئله امامت را مورد تأكيد قرار
ميدهند. برخي از موضوعات پرداختهشده به وسيله قرآن عبارتند
از:
بنابر برخي از آيات قرآن كريم، منصب امامت يك عهد الاهي است كه تنها به
انسانهاي شايسته ميرسد:
«وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكلَِمَاتٍ
فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىِّ
جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين»[8]
«هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود. و او به خوبى
از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم
قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!)» خداوند
فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمىرسد!»
این آیه نشان میدهد که این منصب الهی باید بوسیله خداوند تعیین گردد و
این یک عهد الهی است و همیشه باید این عهد میان خدا و مردم
باشد.
دقت در آيه يادشده ما را به نكاتي ارزشمند رهنمون ميسازد. بر اساس اين
آيه ابراهيم زماني به منصب امامت رسيد كه مدتها از پيامبري او گذشته بود و پس از
موفقيت در آزمونهاي متعدد خداوند او را به اين منصب برگزيد.
در اين راستا امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداى عزوجل ابراهيم را قبل از آنكه نبى خود بگيرد، بنده خود گرفت، و
خداى تعالى قبل از آنكه او را رسول خود بگيرد، نبى خود گرفت، و خداى تعالى قبل از
آنكه او را خليل خود قرار دهد، رسول خودش كرد، و نيز قبل از آنكه امامش كند، خليلش
كرد، وقتي تمام اين امور در او جمع شد، او را امام كرد.»[9]
افزون بر اين، ميتوان مدعي شد بر اساس اين آيه مقام امامت برتر از مقام
نبوت است، چرا كه حضرت ابراهيم عليه السلام زماني كه نبي بود، به مقام امامت نايل
آمد و پيش از آنكه از آزمايشهاي مختلف سربلند بيرون بيايد، شايستگي رسيدن به اين
مقام را نداشت.
همچنين لزوم معصوم بودن امام نيز آموزهاي است كه با توجه به ذيل آيه
ميتوان به آن معتقد شد.[10]
لزوم اطاعت مطلق از امام از ديگر معارفي است كه از قرآن كريم قابل
استنتاج است:
«يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ
الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنكمُْ»[11]
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر
خدا و اولو الأمر را»
در روايات واردشده از ائمه اطهار عليهم السلام، «اولي الامر» را بر خود
امامان اثني عشر منطبق كردهاند.[12]
اگر چه اختلافاتي در تعيين مصاديق «اولي الامر» ميان شيعه و سني وجود
دارد، اما اغلب مفسران شيعي بر اين باورند كه منظور از «اولی الامر» پیشوای معصومی
است که در هر عصر و زمان وجود دارد که طاعتش بیقید و شرط واجب و فرمانش همچون
فرمان خدا و پیامبر لازم الاجر است كه
چنين كسي جز بر ائمه اثني عشر بر كس ديگري منطبق نيست.[13]
مسئله امامت امام علي عليه السلام از جمله مسائلي است كه قرآن كريم در
ضمن آيات خود به آن اشاره كرده است:
«اِِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُون»[14]
«سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آوردهاند
همانها كه نماز را برپا مىدارند، و در حال ركوع، زكات
مىدهند.»
ولایت در اینجا به معنی سرپرستی و رهبری مادی و معنوی است به خصوص این
که در ردیف «ولایت خدا» و «ولایت پیامبر» قرار گرفته است.
به
نظر ميرسد براي تمسك به اين آيه چند مرحله را بايد سپري
كنيم:
مرحله اول: اگر چه خداوند در اين آيه از الفاظ جمع استفاده كرده است، اما
آشنايي با ادبيات به كار گرفته شده در قرآن كريم روشن ميسازد كه خداوند متعال گاهي
صيغه و لفظ جمع را براي يك فرد نيز به كار برده است، چنانكه
ميفرمايد:
«فَمَنْ حَاجَّكَ فيه مِن بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ
تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ
أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى
الْكاذِبين»[15]
«از
آن پس هر كس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو: بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان
خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را
و شما برادران خود را. آن گاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان
بفرستيم.»
به
تصريح حاكم حسكاني و برخي ديگر از مفسران اهل سنت، مقصود از «نساءنا» در اين آيه
تنها حضرت فاطمه سلام الله عليها است.[16]
بنابراين به كاربردن الفاظ جمع و اراده مفرد كردن در ادبيات قرآني امري
غريب نيست.
مرحله دوم: اگر چه ثابت كرديم كه ميتوان صيغه جمع به كار برد و آن را تنها
بر يك نفر تطبيق نمود، اما حق اين است كه چنين كاري مجاز است و حقيقت اين است كه
صيغه جمع براي جمع و صيغه مفرد براي مفرد به كار رود. از اين رو بايد ثابت كرد كه
در اين آيه صيغه جمع به كار رفته و لزوما بر يك نفر منطبق شده
است.
با
دقت در اين آيه به اين نتيجه ميرسيم كه اگر مقصود از «يقيمون» در اين آيه افراد
متعددي باشند، لازم ميآيد كه خداوند در اين آيه به دنبال تفهيم يك قاعده كلي است،
بدين معنا كه فرموده است:
«ولي
شما هر كسي است كه نماز خوانده و در حال ركوع انفاق كند.»
چنين
تعريفي از واژه «ولي» ـ حال به معناي دوست يا سرپرست ـ نه در عرف است و نه در لغت،
به ديگر بيان هيچ رابطهاي ميان ولي و نماز خواندن و انفاق در حال ركوع نيست. از
اين رو ميتوان گفت كه خداوند در اين آيه به دنبال ارائه تعريف از «ولي» نيست،
بنابراين در اين آيه صيغه جمع به كار رفته و لزوما مفرد اراده شده
است.
مرحله سوم: حال كه روشن شد خداوند متعال در اين آيه به دنبال معرفي مصداق ـ
و نه تعريف ـ است، بايد به روايات شأن نزول مراجعه كرده تا مصداق اين آيه را
شناسايي كنيم.
حاكم
حسكاني روايات متعددي را نقل ميكند كه ثابت ميشود اين آيه در شأن امام علي عليه
السلام نازل شده است. ضمن آنكه از آنجا كه روشن شد، اين آيه تنها يك مصداق
ميتواند داشته باشد، واژه «ولي» نيز به معناي امام و سرپرست خواهد بود، چرا كه اگر
ميخواست به معني دوست باشد، مصداق آن منحصر در يك نفر نبود.[17]
آری این آیات وجوب رهبری معصوم و مقام امامت را تثبیت میکند تا مادی و
راهنمای بشر در طول تاریخ باشند.
در این مقام به چند نکته باید توجه داشت:
1. عبادت بدون امام فاقد ارزش است:
در روایات تصریح شده که هر عمل و عبادتی که آدمی بدون اعتقاد به امامت و
رهبری الهی انجام دهد فاقد ارزش بوده و مرگ و زندگی ولی همانند زندگی و مردن مردم
گمراه جاهلیت قبل از اسلام خواهد بود. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در
این رابطه میفرمایند:
«مَن مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلیة»[18]
هر کس بدون آنكه امام عصر خود را بشناسد، بمیرد به مرگ جاهلیت مرده
است.
نیز از امام محمد باقر (علیهالسلام) است که: «هرکس بدون اینکه امام
داشته باشد خدا را عبادت کند از او پذیرفته نیست هر چند ولی خود را در انجام عبادت
به زحمت و رنج اندازد، گمراه و سرگردان بوده و خداوند دشمن اعمال اوست و مانند
گوسفندی خواهد بود که از گلهی خود جدا شده و به گلهی دیگری ملحق شده و چوپان آن
گله نیز او را بیرون کرده و در چنگال گرگ افتد و خوراک آن گردد.»[19]
2- بدون امام دسترسي به دین حق ممكن نيست.
بدیهی است که هیچ کس نمیتواند بدون امام و رهبر را، مستقیم الهی را
بپیماید و وظایف خود را به درستی انجام دهد و نداست که در گمراهی به سر میبرد در
نتیجه اینان بی دینند.
قرآن میفرماید: «و مَن اظَلّ ممن اتّبع هواه بغیر هدی من الله»[20]
«و آيا گمراهتر از آن كس كه پيروى هواى نفس خويش كرده و هيچ هدايت الهى
را نپذيرفته، كسى پيدا مىشود؟»
در این رابطه امام کاظم (علیهالسلام) میفرمایند: مقصود کسی است که
بدون امام و رهبر الهی دین خود را مطابق سلیقه و اندیشه خویش میگیرد.[21]
و این روایت که پذیرفتن اصل «امامت» را شرط قبولی اعمال میداند
میتواند اثبات کند که این اصلروح اسلام است که بدون آن هیچ عقیده و عمل نزد خدای
تعالی پذیرفته نیست.
3- امامت کلید اسلام است
اسلام بر پنج اساس بنا شده «نماز، زکات، حج، روزه،
ولایت»
قال المعصوم الصادق (علیهالسلام): «زراره در این رابطه عرض میکند که
کدام یک از اینها با ارزشتر است؟ امام میفرماید: ولایت با ارزشتر است چون آن
کلید بقیه است.[22]
نتايج حاصل از اين نوشتار عبارتند از:
1.
انسان به حكم فطرت به
دنبال هدايت و كمال است؛
2.
عقل و حس براي نشان دادن
راه هدايت، كافي نيستند، از اين رو نياز به وحي و بعثت پيامبران
است؛
3.
با رحلت پيامبر
اكرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مسئله جانشيني آن حضرت مهمترين موضوعي بود كه موجب
شكاف عميق در ميان مسلمانان شد؛
4.
شيعيان بر اين باورند كه
رهبري سياسي و نيز مرجعيت ديني دو وظيفه اصلي امام در جامعه است، در حاليكه اهل
سنت، امام را تنها يك حاكم سياسي ميدانند؛
5.
قرآن كريم در آيات متعددي
به مسئله امامت پرداخته است.
1-
قرآن
کریم
2-
علامه طباطبایی، محمد
حسین، تفسیر المیزان، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1417.
3-
مكارم شيرازي، ناصر،
تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1369.
4-
اصفهانی، راغب، مفردات
الفاظ قرآن، انتشارات مرتضوی، چاپ دوم، 1374.
5-
ری شهری، محمد، میزان
الحکمة، دارالحدیث، چاپ اول.
6-
کلینی، محمد بن يعقوب،
الكافي، نشر اسلاميه.
7-
مصباح یزدی، آموزش عقاید،
شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ هشتم، 81.
8-
ناصری ، عبدالله، انتظار
بشر از دین، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ سوم.
9-
کوشا، محمد علی، پایه
شناسی دین، پارسیان، قم، چاپ اول.
10-
کریمی، محمد رضا، حقایق
الایمان، انتشارات دلیل ما، 81.
11-
شفیعی، سید محمد، ایدهها و عقیدهها، قم، بنیاد معارف،
1379.
12-
عاملي، شيخ حر، وسائل
الشيعة، قم، موسسه آل البيت(علیهالسلام)، 1414.
13-
شيخ
طوسي، التبيان، بيروت، دار احياء التراث العربي.
14-
طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، تهران، انتشارات ناصر خسرو،
1372.
15-
فضل
الله، سيدمحمدحسين، من وحي القرآن، بيروت، دار الملاك للطباعة،
1419.
16-
حاكم حسكاني، عبيدالله،
شواهد التنزيل، تهران، انتشارات وزارت ارشاد، 1411.
17-
فخررازي، مفاتيح
الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420.
18-
آلوسي، سيدمحمود، روح
المعاني، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415.
19-
شيخ صدوق، محمد بن علي،
كمال الدين، نشر اسلاميه.
[1]. ناصری، عبدالله، انتظار بشر از دین، ص132. مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر
نمونه، ج13، ص418.
[2]. روم/30.
[3]. کریمی، محمد رضا، حقایق الایمان، ص148.
[4]. کوشا،
محمد علی، پایه شناس دین، انتشارات پارسیان، ص156.
[5]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ راغب، ج1، ص89.
[6]. در اين باره ر.ك. مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش
عقايد، درس سي و ششم و شفیعی، سید محمد، ایدهها و عقیدهها، ص35.
[7]. عاملي، شيخ حر، وسائل الشيعة، ج27،
ص176.
[8]. بقره،
124.
[9] .
كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، ج1، ص175.
[10] . در
اين باره ر.ك. شيخ طوسي، التبيان، ج1، ص449، طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، ج1،
ص380 و طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، ج1، ص274.
[11]. نساء،
59.
[12] . در
اين باره ر.ك. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، ج3، ص101.
[13] . در
اين باره ر.ك. شيخ طوسي، التبيان، ج3، ص236، فضل الله، سيدمحمدحسين، من وحي القرآن،
ج7، ص324، مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج3، ص436 و . .. .
[14]. مائده/55.
[15] . آل عمران/61.
[16] .حاكم حسكاني، شواهد التنزيل، ج1،ص 156 و نيز
ر.ك. فخررازي، مفاتيح الغيب، ج8، ص247 و آلوسي، سيدمحمود، روح المعاني، ج2، ص181
و182.
[17] .
حاكم حسكاني،
ج1، ص 209 به بعد.
[18]. شيخ صدوق، كمال الدين، ج2، ص409.
[19]. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، ج1، ص183 و
184.
[20]. قصص،50.
[21]. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، ج1،
ص374.
[22]. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، ج2، ص18 و
محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ص208.